لباس بالماسکه بچگانه, لباس مشاغل کودکان

اهمیت توجه به کودکان

فروشگاه بالماسکه

اهمیت توجه به کودکان بر هیچ کسی پوشیده نیست. امید به داشتن استعداد ذاتی، امید به سختکوشی فرزند و مواردی از این قبیل به تنهایی نمیتواند موفقیت کودک در آینده را تضمین کند.

با این نوشته از بلاگ بالماسکه همراه باشید تا با جزییات بیشتر به موضوع اهمیت توجه به کودکان بپردازیم.

اهمیت توجه به کودکان از نگاه کتاب استثنایی ها

قبل از شروع صحبت، انتظار میره کمی صبور باشین تا بتونین مطلب مورد نظر مارو درک کنین. چون شاید در ابتدا مطالب از نگاه خواننده غیر مرتبط به نظر برسه.

هدف این مطلب اهمیت توجه به کودکانه که برگرفته از کتابی با عنوان outliersه. کتاب outliers در ایران 9 تا ترجمه فارسی داره که فکر میکنم مناسب ترین اونها استثنایی ها باشه. 

کتاب استثنایی‌ها از مالکوم گلدول با نام کامل Outliers; the story of success درباره آدمهای موفقه، آدمهایی اینقدر موفق که با بقیه فاصله میگیرن و ما بهشون میگیم آدم های خارق العاده یا استثنایی. کتاب میاد عوامل مهم و تاثیر گذار در موفقیت این آدمهارو از خلال تعریف کردن سرگذشت چند تا آدم موفق بررسی میکنه و یک سری نتیجه های بامزه ای میگیره که خیلی قابل تامله. اما از جمله نتیجه هایی که میگیره اینه که نقش عوامل تصادفی در موفقیت آدم های خارق العاده معمولا دست کم گرفته شده.

نویسنده چند تا حرف مهم و جالب زده در این کتاب از اون دسته حرفایی که در ذهن آدم میمونن. قانون 10 هزار ساعت رو تو این کتاب اومده بحث کرده در موردش و یچیزیه که خودش در اوورده یا این نتیجه‌گیری که ماه تولد اثر زیادی در موفق شدن یا نشدن یه بازیکن هاکی داره یا نشون دادن اینکه موفقیت کسانی مثل استیو جابز و بیل‌ گیتس چقدر به سال تولدشون وابسته بوده از اون دسته حرف‌های مالکوم گلدول در کتاب استثنایی‌ها است که اگه مثل من قبل از خوندن کتاب بهشون فکر نکرده‌ باشین ذهن‌تون رو درگیر می‌کنه و اگر اونها رو بپذیرین احتمالاً تا مدت زیادی رهایتان نخواهند کرد.

مغز حرف اینه که وقتی آدمهای استثنایی میبینیم و مبهوت دستاوردها و موفقیت هاشون میشیم یکی از چیزایی که غالبا دست کم میگیرم تاثیر شانس و اقباله موفقیت خارق العاده معمولا نتیجه یک سری رویدادهاییه که احتمال وقوعشون کم بوده و شانسای عجیب و غریبی یکی اوورده که ترکیب این چیزهای نامحتمل براش اون شرایط خاص رو تولید کردن که توش بتونه چنین دستاوردهای چشمگیری داشته باشه.

کودکان خود ساخته

خب اولین چیزی که کتاب میاد بررسی میکنه اینه که خود ساخته بودن یعنی چی. اگر ما یک ریاضیدان خوب ببینیم، معمولا دوست داریم فکر کنیم که این آدم با استعداد ریاضی به دنیا اومده، همینطور وقتی یک ورزشکار خیلی چالاک ببینیم، یک موسیقیدانی ببینیم که مثلا بگیم این درک ریتمی مادرزادی خوبی داره یا یک برنامه نویسی ببینیم میگیم این توانایی غریزی حل مسئله داره؛ این فکراییه که خیلی وقتا ممکنه ما بکنیم. این به خاطر اینه که ما یک تمایل طبیعی داریم برای اینکه موفقیتای ادمارو یا دستاوردای مهمشون رو ربط بدیم به توانایی های درونیشون یا حتی به تلاش هاشون.

این کتاب به یه چیزهای دیگه‌ای نگاه میکنه این وسط. یه مثال جالب میزنه اینجا میگه خودساخته بودن واسه ما (یعنی آمریکاییها) خیلی مهمه ما خیلی دوست داریم یه نفر خود ساخته باشه اونقدری که وقتی جب بوش (Jeb Bush) میخواست فرماندار فلوریدا بشه و برای اون انتخابات کمپین میکرد، تو سخرانی هاش میگفت من آدم خود ساخته ای هستم. خیلی مضحکه این ادعا از این آدم چون باباش رئیس جمهور آمریکا بوده، برادرش رئیس جمهور امریکا بوده، توی خانواده نزدیکشون یه بانکدار ثروتمند وال استریت هست یک سناتور هست ولی حتی این آدمم میاد میگه من خود ساخته هستم اینقدری که این فردگرایی در فرهنگ امریکایی مهمه حتی ادمی مثل جب بوش هم استراتژی تبلیغاتیش میشه اینکه بله من خود ساخته هستم.

جب بوش البته در زندگی دستاوردهایی داشته که اینا کمک کرده ادم موفقی بشه ادم شاخصی بشه ولی حواسمون باید باشه که این عوامل بیرونی نقش مهمی داشتن در موفقیتش.

درباره خیلی دیگر از افراد شاخص هم قصه همینه. عوامل بیرونی کمتر یا بیشتر در موفقیت اونها نقش دارن. 

توی این کتاب اومده چند تا نمونه های این عوامل بیرونی رو دونه دونه بررسی کرده برای هر کدومشون چند تا مثال اوورده و قصه اصلی کتاب اینه میگه که ما اینقدر به افراد و خود ساخته بودنشون اهمیت میدیم که از بقیه عواملی که در موفقیت اون افراد دخیلن خیلی وقتا چشم پوشی میکنیم و حواسمون بهشون نیست. در واقع ادعای اصلی کتاب اینه که انسان خود ساخته افسانه است یک افسانه مردم پسنده که فرهنگ ما یعنی فرهنگ آمریکایی خیلی دوسش داره و بهش اهمیت میده. این موضوع در فرهنگ مردم ایران هم به همین شکله.

حرف اول

میگه که آقا از یه حدی بالاتر افزایش توانایی های شما کمکی به موفق شدنتون نمیکنه خیلی. میگه توانایی های غریزی و مادرزادی مهمن ولی قد بالای 2 متر و 10 سانت به خودی خود شمارو یک بسکتبالیست چند میلیون دلاری نمیکنه یا آی کیو خیلی بالا خود به خود شمارو برنده جایزه نوبل نمیکنه چرا؟ به خاطر اینکه مواد لازم برای موفقیت مثل قد بلند برای یک بسکتبالیست یا هوش ریاضی برای یک ریاضیدان اینا همشون سقف دارن از یه قدی به بالا 2 سانتی متر بلندتر بودن خیلی کمک خاصی نمیکنه به یه بسکتبالیست. یه مثال جالب میزنه میگه در تحصیلات و در آموزش عالی هم قصه همینه توی بعضی از دانشکده های حقوق بخاطر اینکه شرایط ورودی رو برابر کنن و یه تبعیض مثبتی قائل بشن به بعضی از اقلیت های نژادی یخورده ساده تر میگیرن ورود به دانشگاه رو یعنی سهمیه میدن بهشون مثل ما تو ایران که سهمیه داریم برای بعضی هااااااااااا. این دانشجوها خب سطحشون همون اول که دارن وارد میشن یخورده از بقیه همکلاسیاشون پایین تره نمره هاشونم در طول دوران تحصیل یه هوا از همکلاسیای سفید پوستشون پایین تره ولی در مدارج بالاتر و بعد از فارغ التحصیلی وقتی که اینارو بررسی میکنن میبینن که تفاوت از بین رفته هرچند قبل از دانشگاه و در طول تحصیل سهمیه ای ها یخورده ضعیف تر بودن ولی بعد از دانشگاه اینها هم اندازه غیر سهمیه ای ها حقوق میگرن در آمدشون همونقدر میشه افتخاراتی که کسب میکنن همونقدره همونقدر وسط دنیای حقوق مشغول فعالیت هستن در واقع تفاوتشون دیگه دیده نمیشه.

نتیجه ای که میگیره اینه که مثل قد بسکتبالیست که مهمه ولی فقط تا یه حدی مهمه در حقوق هم بعد از اینکه شما به یه حدی از تخصص حقوقی رسیدی فاکتور های دیگری هستن که از اون سواد و دانش شما دیگه مهمتر میشن مهارت های اساسی البته برای اینکه شما موفق بشی لازم هستن یعنی شما مثلا نمیتونی یک وکیل خبره بشی بدون اینکه مهارت منطقی فکر کردن رو داشته باشی ولی وقتی شما به یه حدی از مهارت رسیدی یه چیزایی مثل مهارت های اجتماعی یا ارتباطات یا حتی شانس بیشتر از تقویت مهارت استدلال مثلا به شما کمک میکنه در موفق شدن یعنی شما یه یک حدی از توانایی ها که برسی در رشته های تخصصی مختلف از اونجا به بعد اون چیزی که موفقیت برات میاره دیگه تقویت اون مهارت نیست بهتر شدن در اون تخصص مشخص نیست چیز های دیگری دخیلن.

بعد میرسیم به جایی از این کتاب خیلیا این کتاب رو اصلا به همین تیکش میشناسن به اسم قانون 10 هزار ساعت. میگه که هرچند قطعا استعداد مادرزادی یک ماده اولیه کلیدیه برای موفق شدن، ولی کار و کوشش زیاد هم مهمه اگر مهمتر از اون نباشه حداقل به اون اندازه مهمه. اینجا نویسنده میره از خلال چند تا مطالعه موردی جالب یک نظریه درمیاره به اسم نظریه 10 هزار ساعت میگه بیل گیتس تقریبا اینقدر وقت گذاشته برای یاد گرفتن برنامه نویسی برای برنامه نوشتن یا بیتلز (گروه موسیقی معروف) تقریبا 10 هزار ساعت تمرین داشتن تا به موفقیت برسن و این تمرین های مداوم اینهارو بیتلز کرد با اینکه اینها به طرز عجیبی باهوش بودن ولی چیزی که جهانیشون کرد ساعت های پرشمار تمرینشون بود بعد ادعا میکنه برای اینکه شما به این مقام استادی و خبرگی برسی در هر چیزی باید حداقل 10 هزار ساعت تمرین کنی و 10 هزار ساعت شما یه ضرب و جمع کنی میبینی که همه این امکان رو ندارن که بتونن برای یه کاری این همه وقت تمرین کنن یه قلمش اینکه شما باید خیلی زود شروع کنی که بتونی به اندازه کافی تمرین کنی که جلو باشی در رقابت. شما و خانواده شما باید امکانات لازم رو داشته باشن که حمایت کنن از کسی که مثلا قراره 40 ساعت در هفته تمرین کنه که یک ویلونیست زبردست بشه به خاطر اینکه شما دیگه وقتی نداری برای امور روزمره بزاری یا وقتی نداری برای کسب در امد و رفتن به سر کار. پس یه سری شرایط خاص میطلبه اینجور سرمایه گذاری کردن برای کسب یک مهارت. بسته به نوع فعالیت و تخصصی که دنبال میکنی ممکنه وسایل گرونی هم لازم داشته باشی. تشویق خانواده، تشویق دوستان، محیط، مربی، معلم، حتی مثلا مهربونی آدمای غریبه ای که آدم ممکنه تو خیابون ببینه اینا ممکنه به کار ادم بیاد. اگر شما مثل بیتلز مثل بیل گیتس خوش شانس باشی همه اینهارو خواهی داشت ولی بازم کلی ادم ها هستن که به این درجه استادی و جهانی شدن در زمینه ای که انتخاب کردن نمیرسن. پس قانون طلایی که این کتاب در اووده با حساب کتاب جالبیم که داره اینه که شما برای اینکه در کاری استاد مسلم بشی لازمه که حداقل 10 هزار ساعت تمرینش کنی.

دیگه چی؟ میگه که سن نسبی ما یعنی سن ما نسبت به اون گروهی که داریم توش رشد میکنیم اینم ممکنه باعث موفقیت یا شکست ما بشه سن نسبی یعنی عملا اون ماهی که توش به دنیا اومدی مثالش لیگ هاکی جوانان کاناداست میگه سن مجاز کسایی که تو یه گروه بازی میکنن اینا از 1 ژانویه حساب میکنن یعنی میگن همه بچه هایی که در 1 سال مشخص به دنیا اومدن همه اونایی که 2010 مثلا به دنیا اومدن میتونن توی یه گروه باشن و باهم رقابت کنن. به نظر خیلیم عادلانه میاد دیگه همه همسنن ولی نه عادلانه نیست به خاطر اینکه این سیستم میاد بچه ای رو که 1 ژانویه 2010 به دنیا اومده با بچه ای که 27 دسامبر 2010 به دنیا اومده میزاره تو یه گروه یعنی یه کاسه میکنه اینارو عملا بچه ای که دسامبر به دنیا اومده داره با بچه ای رقابت میکنه که 1 سال ازش بزرگتره این نابرابری در نگاه اول مشخصه یه فرض غلطی رو هم ایجاد میکنه و سیستم اصلا فضارو هل میده به سمت اثبات همین فرض غلط. مربی میاد فقط اون بچه های 9 ساله ای رو تشویق میکنه که قوی ترن و بازیکنای بهتری ان پس اونا هی انگیزه میگیرن هی بهتر و بهتر بشن در حالی که اونا نه قوی ترن نه بهترن لزوما فقط بزرگترن فقط سنشون بیشتره 1 سال برای یه بچه مثلا 9 ساله یعنی 1/8 یا 1/9 زندگیش این یه تفاوت خیلی معنی داره در سنشون. با این امتیاز نا عادلانه سنی در یکی از تاثیرگذارترین دوره های زندگی بچه ها میان تمجید میشن و موقعیت رشد پیدا میکنن به این شرایط میگن انباشتگی امتیازات و به همین خاطره که میگه تولد بیشتر بازیکنای حرفه ای هاکی در کانادا رو اگه نگاه کنید مدارکشون رو در نیمه اول ساله چون این امتیاز هی روهم انباشه شده در طول سالیان.

حالا شما اینو میخونی و ممکنه بگی مهم نیست من فرزندم اصلا هاکی بازی نمیکنه که این قوانین بهش اعمال بشه ما اصلا کانادایی نیستیم چه ربطی به ما داره؟ ولی این سن نسبی خیلی جاهای دیگه هم مهمه هرجایی که مبنای تقسیم بندی ادمها سن و سال باشه همین شرایط نا عادلانه ایجاد میشه مثل بیشتر لیگ های ورزشی یا اصلا از اون مهمتر سیستم مدرسه بچه 5 ساله ای که مثلا attention span (دوره تمرکز) کوتاهی داره دوره تمرکزش کوتاهه هی غلط دیکته ای داره مثلا این فکر میکنه آقا من یه گیری داره کارم دیگه من خنگم شاید نمیکشه مغزم بغل دستیش که نزدیک 1 سال عملا ازش بزرگتره این یه جور دیگه فکر میکنه یه جور دیگه تشویق میبینه  ممکنه اینقدری امکانات ببینه و اینا که پاشه بره هاروارد (بهترین دانشگاه دنیا) درس بخونه آخرش بنابراین ماهی که ما توش متولد میشیم ممکنه در موفقیت هایی که بدست میاریم یا بدست نمیاریم خیلی موثر باشه.

یک چیز دیگری که کتاب بهش نگاه میکنه اینه که از یک حدی به بعد توانایی های طبیعی شما تواناییهای مادرزادی شما در موفق شدنتون خیلی تاثیری ندارن یه فاکتور مهم دیگری میاد وسط وقتی شما یه حدی از مهارت رو دارید به اسم هوش عملی (Practical Intelligence). هوش عملی یعنی اینکه شما یه کاری رو مهارت انجامش رو داشته باشی و با تجربه یاد گرفته باشی و اون چیزی رو که یاد گرفتی با تجربه برای حل مسائل روزمرت ازش استفاده کنی یاد بگیری مثلا در موقعیت های اجتماعی چطور گلیمت رو از اب بکشی بیرون بدونی چیزی که میخوای سوالی که داری رو از کی بپرسی چیزی که میخوای از کی بخوای کی بخوای چجوری بخوای که بگیریش بتونی چونه بزنی با ادمها بتونی با ادم دارای قدرت تعامل کنی مذاکره کنی چطوری به هدفت خودتو نزدیکتر کنی از طریق این روابط اجتماعی ازینجور چیزا به این میگن هوش عملی. این یک دانش ذاتی نیست یک جامعه شناس خبره به این نتیجه رسیده که والدین پولدارتر بیشتر از والدین فقیر در فرزندانشون احساس محق بودن ایجاد میکنن چطوری؟ با توجه بیشتر به فرزندان و با فراهم کردن امکان فعالیت هایی که بهشون امکان رشد فکری بده بنابراین خانواده هایی که وضعشون بهتره عموما این کارو میکنن و به بچه هاشون یاد میدن که انتظار احترام داشته باشن و اینکه بتونن شرایط رو با توجه به چیزی که میخوان تغییر بدن Customize کنن شرایط رو در حقیقت دارن اینهارو مجهز میکنن به هوش عملی این برعکس خانواده های فقیره خانواده های فقیر عموما مرعوب قدرت هستن اینا اجازه میدن که بچه هاشون به صورت طبیعی بزرگ بشن به این معنی که فشار کمتره روی این بچه ها تلنگر ممکنه کمتر باشه تشویق کمتره اصلا توجه کمتره و اینطوری بچه خانواده فقیر احتمالا هوش عملی رو اونطوری که باید یاد نمیگیره هوش عملیش اونطور توسعه پیدا نمیکنه که بچه خانواده پولدارتر پیدا میکنه و این شانسش رو در موفقیت کم میکنه. پس اهمیت توجه به کودکان اینجا خیلی روشن و الزامیه در رشد و موفقیت کودکان. 

همه اینهارو گفتیم که بگیم چطور بزرگ شدن ما در شانسمون برای موفق شدن تاثیر میگذاره.

دیگه چی؟ سال تولد. میگه آقا سال تولدم ممکنه که از این رو به اون رو کنه سرنوشت ادم رو اصلا ایده همینه دیگه ایده اینه که امتیازای نابرابر زندگی ممکنه از جاهای خیلی متفاوتی نشات بگیرن. میگه این بیلیونر های معروف دنیای نرم افزار رو در نظر بگیرین بیل گیتس استیو جابز و بقیه میگه همه اینها استعداد منطقی داشتن جاه طلبی داشتن هوش عملی داشتن موقعیت هایی داشتن که بتونن مهارت هاشون رو تمرین کنن ولی ایا اینارو که بدونیم معمای موفقیت اینهارو حل کردیم؟ همینا بوده قصه؟ قطعا نه اینا این شانس رو هم داشتن که یک سری موقعیت های دقیقی در زندگشیون برنامه ریزی شده باشه که بهشون اجازه بده این 10 هزار ساعت تمرینشون رو در درست ترین زمان ممکن انجام بدن سال تولدشون طوریه که در درست ترین زمان ممکن (برای اینکه در این دنیای بسیار متغیر نرم افزار شانس سرمایه گذاری و سود بردن داشته باشن) تونستن واردش بشن مثلا اونقدری دیر به دنیا اومده باشن که مثلا کامپیوتر قابل قبولی داشتن که بتونن باهاش برنامه نویسی کنن و از ابزارهاش استفاده کنن (یعنی اون کامپیوتر مورد نظر در دسترس عموم بوده) و از اون طرف اونقدریم دیر به دنیا نیومدن که ایده هایی که به ذهن اینا میاد به ذهن بقیه هم اومده باشه حتی اینقدر سالهای درستی به دنیا اومده بودن که شرکت هاشون رو تونستن دقیقا در اون سنی ثبت کنن که باید. اگر سنشون یه مقدار بالاتر میبود بیشتر احتمالا به آرامش داشتن فکر میکردن درگیر نمیشدن با این ریسک هایی که تجربه کردن و این سودی که نصیبشون شد عایدشون نمیشد البته طبیعتا همه ادم های موفق دنیای نرم افزار در همین سال های 54 تا 56 به دنیا نیومدن ادعا این نیست ولی حقیقت خیلی مهمیه که اگر شما در زمان درست در جای درست باشی شانس موفقیتت خیلی میره بالاتر و زمان درست جای درست بودن خیلیش بستگی داره به سال تولد. پس سال تولد میتونه نقش خیلی مهمی بازی کنه در موفق شدن یا نشدن ادم ها.

 دیگه اینکه اهل کجا هستید هم ممکنه هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر فرهنگی تاثیر بسیار بزرگی بگذاره روی دستاورد های شما در زندگی. یک کلیشه ای هست که میگن که آسیایی ها در ریاضی قوی هستن ریاضیشون خوبه بعضیا هم ممکنه که بگن اینطوری حرف زدن Polytechnic Correct نیست ولی درواقع بعضی از وجوه فرهنگ شرقی هست که دانش اموزان ریاضی بهتری تربیت میکنه ادعای جالبیه من خودم اولین باری که کتاب رو خوندم یکی از اولین چیزهایی بود که تو ذهنم موند و هی میگفتم به دوستانم که آره ادعای طرف اینه اینکه یکی ریاضیش خوبه ممکنه ریشه فرهنگی داشته باشه! یه قصه، قصه زبانه میگه استعداد ریاضی در آسیایی ها (بیشتر چینی ها مورد نظر نویسنده کتابه) خیلی زود شروع میکنه به پرورش پیدا کردن چون اولا اعداد در زبان چینی کوتاهن میگه ذهن ادم معمولا یک سری اعداد رو در حلقه (Loop) های 2 ثانیه ای میتونه حفظ کنه یعنی من اگه یه رشته عدد به شما بدم 4853976 و بگم که شما اینو نگاه کن بلند بخون و حفظش کن بعد مثلا 20 ثانیه اونورو نگاه کن بعد دوباره بگو بین انگلیسی زبان ها 50% احتمالا این رو یادشون میاد فور ایت فایو تری ناین سون سیکس (به زبان انگلیسی) ولی این آمار تو چینیا میرسه به حدود 100% همه میتونن به راحتی حفظ کنن و بگن  چون عددها در زبان اونها کوتاه ترن یعنی به جای فور (4) میگن سی یا به جای سون (7) میگن کی اینجوری توی اون Loop یا حلقه 2 ثانیه ای شما میتونی عددای بیشتری جا بدی و حفظ کنی در نتیجه بچه چینی زودتر از بچه غربی شمردن یاد میگیره میگه به طور میانگین یه بچه چینی در 4 سالگی تا 40 میتونه بشمره اما بچه امریکایی تا 15 بچه امریکایی تا 5 سالش نشه به 40 نمیتونه برسه یعنی تو همون 5 سال اول 1 سال عقب میمونه.

حالا به جز مسئله زبان یه موضوع دیگه هم مطرح میکنه میگه برنج هم مهمه برنج غوت غالب آسیایی هاست و برنجکاری یک آیین سخت کوشیه و این به پرورش ریاضی به پرورش ذهن ریاضی در دانش آموز کمک میکنه. در غرب کشاورزی به سختی برنجکاری نیست یک محصول درست حسابیه سود ده برنج شما بخوای داشته باشی باید دقیق باشی باید هماهنگی داشته باشی باید صبر زیاد داشته باشی زحمت بسیاری بکشی بعد در سیستم فئودالی غربی (ارباب رعیتی) میگه چیز زیادی واسه کشاورز نمیموند که نشون دهنده میزان تلاشش باشه نتیجه تلاشش باشه چون کشاورز بیشتر محصولش رو میداد به صاحب زمین ولی در شرق یک رابطه واضح و مشخصی بود بین تلاش و دستاورد کشاورز در نتیجه فرهنگ سخت کوشی رشد پیدا کرد و میگه اینا یه ضرب المثل قدیمی دارن که میگه کسی که 360 روز سال قبل ازینکه افتاب بزنه بیدار نشه نمیتونه خانوادشو پولدار کنه. اما این سختکوشی چه ربطی داره به ریاضی؟ ریاضی میگه مثل برنجکاری سخته شما ممکنه لازم باشه 24 ساعت وقت بزاری بفهمی جواب چرا به جای a شده b مثلا و تحقیقات نشون میده که دانش اموزان غربی خیلی زودتر از دانش اموزان شرقی تسلیم سختی مسئله میشن و وا میدن.

نتیجه اینکه بله آسیایی ها ریاضیشون بهتر رشد میکنه و این بخشیش ریشه در فرهنگ داره. 

بنابراین جغرافیا و فرهنگی که ما حتی فکرشم نمیکردیم میتونه تاثیر خیلی بزرگی در موفق شدن یا نشدن کودکان ما داشته باشه. اون چیزی که ما هستیم از اون جایی که ازش اومدیم واقعا ازش جدا شدنی نیست.

حرف اخر

نتیجه اینه که توجه به کودکان، نحوه رشد ابعاد روحی و جسمی اونها و تلاش برای بهبود این ابعاد مهمتر از هر مسئله دیگه ای تو زندگیه حتی مهمتر از استعداد های ذاتی و مادرزادی. پس امیدوارم اهمیت توجه به کودکان بعد از خوندن این مطلب برای شما هم روشن شده باشه.

منبع: پادکست بی پلاس

تهیه لباس مشاغل کودکان برای آشنایی بیشتر کودکان با مشاغل مهم و وظایف آنها

لباس پلیس و مشاغل کودکان

خرید حضوری و اینترنتی از فروشگاه بالماسکه

author-avatar

درباره مدیر سایت

فارغ التحصیل رشته ی مهندسی کامپیوتر گرایش نرم افزار. تخصص حرفه ای در زمینه سئو (SEO) و بهینه سازی سیستم های تحت وب. برنامه نویس حرفه ای Front-End / رابط کاربری (UI/UX) و Back-End به زبان PHP. تسلط کامل به سیستم های مدیریت محتوا (CMS) مانند وردپرس و جوملا. مشاور کسب و کارهای اینترنتی (آنلاین). آشنایی کامل با حوزه ی دیجیتال مارکتینگ. آشنایی با زبان های پایتون (Python) و سی پلاس پلاس (++C).

بازگشت به لیست

دیدگاهی در مورد “اهمیت توجه به کودکان

  1. ساناز حامی گفت:

    ممنون واقعا تا حالا اینطوری به موضوع موفقیت فکر نکرده بودم

    1. میلاد پاینده گفت:

      سپاس از همراهی شما و محبتتون

  2. هما خاقان گفت:

    واقعا درسته داشتن رفاه حداقلی، آرامش در خانواده و نبود استرس، آگاه بودن پدر و مادر و مسایلی از این دست مهمترین تاثیر رو در موفقیت فرزندان دارن در حالی که کمتر به این موضوعات پرداخته میشه. ممنون ازتون واقعا مقاله آموزنده ای بود

    1. میلاد پاینده گفت:

      تشکر از همراهیتون و نکات خوبی که اشاره کردین. سپاس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.